تحولات لبنان و فلسطین

۱۴ تیر ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
کد خبر: 710461

چهارشنبه است و ما خودمان را از «توحید شهر» رسانده‌ایم به منزل آقای بیابانگرد تا دوچرخه‌هایمان را برداریم و راهی بشویم.

قدس آنلاین: چهارشنبه است و ما خودمان را از «توحید شهر» رسانده‌ایم به منزل آقای بیابانگرد تا دوچرخه‌هایمان را برداریم و راهی بشویم. خاله زهرا سر صبحی اسپند دود کرده و قرآن و شکلات آورده است تا هم از زیر قران رد شویم و هم دهانمان اول صبحی شیرین شود. بدرقه می‌شویم و در صبح زود، خودمان را از کوچه پسکوچه‌های سبزوار می‌رسانیم به جاده. روز خوبی است، آن قدر که اصلاً متوجه نمی‌شوم کی ۴۰ کیلومتر تمام شد! حالا دوباره فرصتی برای استراحت و صرف صبحانه است، آن هم نان و پنیر و طالبی که پس از ۴۰ کیلومتر رکابزنی، واقعاً می‌چسبد.

دوباره راهی می‌شویم و پیش می‌رویم. باد هم شروع شده و رفتن را کمی دشوار کرده است. درهوای گرم هم رکاب می‌زنیم و هم وقتی جایی چشممان به آب می‌افتد، تنی به خنکایش می‌زنیم و می‌رسیم به ساعت ۴ عصر و سفره استراحت و ناهار.

فقط یک روز دیگر از سفرمان مانده است. همرکابانم می‌روند برای زیارت بی‌بی شتیته و من توی شهر نیشابور دنبال لاستیک دوچرخه می‌گردم. بالاخره یک جفت لاستیک می‌خرم به قیمت ناقابل ۷۰۰ هزار تومان!... چون دلار گران شده و همه چیز چند برابر شده است!

از اینجا به بعد روز آخر سفرم را می‌خوانید. یعنی صبح روز بعد که از نیشابور به سمت مشهد رکاب می‌زنیم. مسیر نیشابور به مشهد اگر چه گردنه آهوان ندارد اما به جایش «دیزباد» دارد و آن‌هایی که این مسیر را رفته‌اند می‌دانند بادهایش چه شدت و قدرتی دارند.

ساعت ۱۴ است و با سختی فراوان در آخرین روز رسیده‌ایم به مجتمع فرهنگی میقات الرضا در کیلومتر ۲۵ جاده قدیم مشهد نیشابور روستای امان‌آباد. جانشین فرماندهی سپاه امام رضا(ع) با همراهانی به استقبال گروه آمده‌اند و البته از سبزوار و نیشابور به بعد هم دوستانی به گروه اضافه شده‌اند که نتوانسته بودند از نقطه شروع با ما باشند و جمعیت رکابزنان بیشتر شده است.

ساعت ۱۷ عصر است و حالا ایستاده‌ایم روبه‌روی مشهد، بالای تپه سلام. همه خوشحالیم که توانسته‌ایم به سلامتی مسیر بیش از هزار کیلومتری قم به مشهد را طی کنیم. یکی از همرکابان از دوچرخه‌اش پیاده شده و سر به سجده گذاشته است و من می‌بینم که شانه‌هایش می‌لرزد و از امام رضا(ع) تشکر می‌کند و می‌شنوم که می‌گوید: «ممنونم که رو سفیدم کردی».

عصر است، عصر روز سیزدهم تیرماه و سفر من همراه با گروه دوچرخه‌سواران ارادتمندان امام رضا به پایان رسیده است. حالا هم تجربه‌های جدیدی در رکاب زدن کسب کرده‌ام، هم دوستان جدیدی پیدا کرده‌ام و هم خاطراتی به خاطرات دوچرخه‌سواری‌ام اضافه شده است.

دورتر از ما حرم امام است و آقای حاجیان مدیر گروه که این چند روز زحمات زیادی برای گروه کشیده خطاب به جمع می‌گوید: «فردا صبح فراموش نشود ... ساعت ۸ ... قرارمان حرم...».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.